آنیلآنیل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

آنیل دختر خرداد

شیطونی های ماه هفتم

دختر قشنگم سلام. هفت ماهگیت رو هم به سلامتی تموم کردی وارد هشتمین ماه زندگیت شدی عزیزم خدارو هزار مرتبه شکر میکنم و آرزو دارم هم تورو هم تموم نی نی ها برای مامانی باباهاشون سالم و سلامت حفظ کنه. آنیلم بهت افتخار میکنم به خنده های شیرینت به چشای قشنگت و به خاطر بودنت.... عاشقانه دوست دارم عزیزم. از این حرف های مادرانه که بگذریم( البته هر چی بگم کم گفتم) حدود یه ماهی میشه که دیگه دور از من نمیتونی بمونی حتی بغل مامانی و خاله! و حتی گاهی اوقات بابایی. به گفته اونا حالت خیلی بد میشه وقتی من نیستم.! و یه چیز جالب اینکه توی 6 ماهو 20 روزگی تونستی به تنهایی بلند شی از مبل گرفتی و پا شدی، برای همین هاست که بهت افتخار میکنم و چنان لذتی م...
30 دی 1391

این روزهای دخترم

اول از همه کفشی رو که دایی کیومرث برات گرفته و قول داده بودم عکسشو برات بذارم:   چند روز پیش خاله و دختر خالمینا اومده بودن یه نی نی داره دو ماه از تو کوچیکتر(درسا جون) لباساتونم ست بود گفتیم عکس بگیریم ازتون جالب بود:  بله حالا یه عکس دیگه از آقا باربد که پسر عمه منیژه امه و سه ماه ازت کوچیکتره، با عجله گرفتم عکس جالبی نشد: و حالا از کارای آنیل کوچولو که این روزا چه کارا که نمیکنه!! بالیی شدی که نگو همش باید دنبالت باشم تا خرابکاری نکنی. بوف بوف میگی ب ب به میگی گریه کردنی بووو بوووو میکنی خیلی با نمک میشی طوری که بقیه میگن گریه ش بنداز ببینیم!!! شیر خوردنی دستتو میاری جلوی...
16 دی 1391

4دست و پا رفتن

سلام به دختر قشنگم خوبی خوشی؟ دیروز یعنی 5 شنبه 7 دی سالگرد پدر بزرگم بود و تمامی فک و فامیل اومده بودن. تو دلبری میکردی و به همه میخندیدی و  ناز میکردی. قربونت برم الهی همه نی نی ها هم دور هم جمع بودین خواستم عکس بگیرم اما وقت نشد. امروز تو 6 ماه و 10 روزگی تونستی به طور کامل 4 دست و پا بری یعنی حرکت دستات هم یاد گرفتی فدات شم عزیزم که انقده زرنگی. دست دایی کیومرث هم درد نکنه که هر جا بره تو رو فراموش نمیکنه و حتما برات یه چیز شیک و خوشگل میگیره. این دفعه هم از ترکیه برات یه کفش خیلی خوشگل گرفته برات عکسشو میذارم آخه شارژ دوربین تموم شده و شارژشو گم کردم عکسشم برات میذارم. ...
8 دی 1391

وووووووووووووووووووی دندون دخملی

خوشگل مامان امروز ظهر متوجه شدم که اولین مرواریدهای خوشگلت در اومدن مبارک باشه گلم. ذوق مرگ شده بودم. عین ندید بدیدا البته ندید بدید هم هستم خوب!!!!!!!                                                                                   ...
2 دی 1391

یلدای 91 و آغاز ماه هفتم

آنیل قشنگم اولین یلدات مبارک. شب یلدا خوش گذشت دور هم بودیم با بابا مامانینا. خوب بود کلی هم عکس گرفتیم. مامان و بابای گلم با آنیل جون: اینم آنیل با میز شب یلدا :   خانومی شدی برا خودت عزیزم نیم ساله شدی و کلی کارا یاد گرفتی. ماشالا گلم بردمت برا واکسن 6 ماهگی اونجا با همه بچه ها حرف میزدی سعی داشتی با همشون بخندی و از این که کلی بچه دیده بودی ذوق داشتی فدات بشم من. وزنت شده 9 کیلو و قدت هم 68 سانت و دور سر 43.5 دیدی گفتم خانوم شدی. اینم از حموم دخملی:   از حالت نشسته میپیچی و به حالت چهار دست و پا میری جلو مخصوصا اگه هدفت خیلی برات جذاب باشه سریعتر میری. وقتی میخوایم غذا ...
1 دی 1391

اولین غذا

آنیل خانوم از اونجایی که هر وقت ما غذا میخوریم خودتو هلاک میکنی که به منم بدین دیگه دلم نیومد منتظر بمونم از دیروز شروع کردم به فرنی دادن. با چنان لذتی هم میخوری که حد نداره عزیز دلم فدات بشم من نوش جونت گلم. تو این عس میگی بده بده میخوام زود باش مامانی گشنمه: خوب اینجا هم با تمام وجود داشتی میخوردی که با دیدن دوربین حواست پرت شد و نیم نگاهی به دوربین کردی. مامان فدات بشه عسلم: و چند روزی هم میشه که تو روروک هم میذلرمت کلی ذوق میکنی میری این ور اون ور. اینجا قرار بود بریم بیرون که کنسل شد و شما خوابیدی گلم: از عکستم معلومه که یه کمی سرما خوردی برا همین از بیرون رفتن پشیمون شدیم و خوابیدی. اینم خواب...
21 آذر 1391

اولین رفتار هدفمند

سلام به دوستای گل و مهربون که لطف دارن و به ما سر میزنن. روزای پاییز کم کم داره تموم میشه و آنیل هم داره شش ماهگیشو تموم میکنه تو این 6 ماه خیلی اتفاقا افتاد روزای سخت اول که هر موقع یادم میفته احساس میکنم از یه آزمون بزرگ گذشتم. فک میکردم تا بیام و مادر بودن و یاد بگیرم طول میکشه نمیدونستم که مادر بودن یعنی  گذر از همون روزای اوله ،همون لحظات اول همون استرس ها همون دل نگرانی ها که یعنی میتونم شیر بدم یعنی از پس نگهداری این موجود کوچولویی که هیچ پناهی جز آغوش من نداره بر میام!!!! آنیل قشنگم روزا با همه شیرینی ها و تلخی ها  داره میگذره و تو روز به روز بزرگتر میشی. واقعا  برام به سرعت میگذره همش هم به خاطر وجود تو هستش ...
17 آذر 1391

آنیل در ماه پنجم

خوب آنیل جونم دیگه کم مونده به غذا خوردنت. لحظه شماری میکنم تا اون موقع برسه و تو طعم غذاهای خوشمزه رو بچشی، ببینی چیا بوده تو این دنیا و تو ازش بیخبر بودی. مسئله اینه که گریه او هستی و لوووووووووووووووس. ملوسکم انقد سر همه چی گریه میکنی مامان و بابام گیر دادن که حتما یه جاییت درد میکنه ولی چون من و بابایی خوب میشناسیمت همش میگیم نه آنیل عادتشه میگن نه شما نمیدونیین و اگه با حرف اونا پیش بریم باید هر یه هفته یه بار ببریمت دکتر خلاصه برای چکاب 5 ماهگی که رفتیم گفتیم شاید گوش دردی چیزی داری دکتر که شروع به معاینه کرد اولش لپتو کشید بعد کلا معاینه کرد و در اون حین تو همش میخندیدی دکترم گفت والا این کیفش از من و شما هم کوک تره نه گوشش د...
5 آذر 1391

قربون خنده هات برم

نفسم، عشقم انقد دلبری میکنی  ضعف میکنم اگه چیزی دستم باشه  همونجا میزارمش و بوسه بارونت میکنم. فدای خنده های قشنگت بشم که باید کلی انرژی صرف کنیم تا اونجوری بخندی. بابابی رو شکمت صدا در میاره تو هم غش میکنی قربونت برم من عسلم. خیلی خوردنی شدی بابایی بهت میگه شکر واقعا هم شکری. شنبه عید غدیر 13 آبان عروسی دعوت بودیم عروسی پسر دایی بابایی. به من که خیلی خوش گذشت . تو همدختر خوبی بودی و اولین عروسی عمرتو تجربه کردی. خوبم استقبال نکردی!! قتی صدای باند در میومد کل بدنت میلرزید به خاطر صدای بلند، خیلی ترسیده بودم  گوشاتو گرفتم تا یه کم عادت کنی یه دو سه باری اونجوری کردی ولی بعدش عادت کردی و به کسایی میرقصیدن چپ نگا میکردی&...
17 آبان 1391

گوش درد

یه هفته ای شد گوش دردت آنیلم خیلی بد بود درد داشتی و داروتم نمیخوردی چون خیلی بد مزه بود هیدروکسی زین. دهنتو قفل میکردی حتی بعد اون به همه چی شک کرده بودی و ویتامین آ د که دوسش داری رو هم به زور میخوردی. بالاخره این روزا حالت بهتره خداروشکر داروهاتو که نخوردی بابا جونم گفت بیارین دود سیگار بدم تو گوشاش خوب میشه قدیما این کارو میکردن . البته این کار خودش سخته برای کسی که باید انجام بده. لب و دهان بابام سوخت تا این کارو انجام داد خیلی ناراحت شدم ولی دست بابابزرگت درد نکنه حالت خوب شد فداش بشم.  ناخوناتم انقد تیزن حتی میگرمشونم باز چنگ میندازی و کلی صورتتو زخمی کردی. خندیدنتم جالبتر شده وقتی میخندی صدای پیشی میدی! فدات بشم الهی با...
9 آبان 1391