آنیلآنیل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

آنیل دختر خرداد

نقاش کوچولو

سلام عزیز دلم دیشب یعنی جمعه شب 13 دی عمه پری اینارو مهمون دعوت کرده بودیم . و تو، وسط مهمونی این نقاشی خوشگل رو خلق کردی البته مامانم متوجه نقاشیت شد ازت که پرسیدیم این چیه، گفتی جوجو و اون گردی های بغلی رو پرسیدیم گفتی توپو یعنی توپ اینم نقاش کوچولوی فدای تو بشم من ...
14 دی 1392

9 دی تولد مامان سولماز

سلام سلام به دوستای گل و مهربونم امیدوارم همیشه با نی نی های دوس داشتنی تون روزای خوبی رو داشته باشین. 9 دی روز دوشنبه تولدم بود که شبش مامانی و دایی ها و الی جونم برام کیک گرفتن و اومدن پیشمون دور هم بودیم و خوش گذروندیم دستشون درد نکنه جای شما خالی. اینم از عکسا که آنیل با دیدن فشفشه هایی من عاشقشونم به ذوق اومده بود،البته عکس ها به دلیل دستمالی آنیل روی لنز دوربین بی کیفیت شده شرمنده. به کیک میگفت دک و حمله به کیک:     ...
12 دی 1392

18 ماهگی و یلدای 92

     18ماهگیت مبارک دخمل عزیزتر از جونم جون دلم شدی 18 ماهه و پر از عشق پر از شادی پر از حس یاد گرفتن و پر از سوال؟؟؟؟؟؟ مامانی فدای نگاهت فدای خندهات فدای قهقه زدنت فدای حتی بشگون گرفتنات زدنت... روز 5 شنبه 28 آذر با بابایی بردیم بهداشت تا واکسنت رو بزنن اما موند برای چهارشنبه چکابت کردن رشدت از 1 سالگی به اینور کم شده این دفعه بک نبود اما در کل راضی نیستم هیچی نمیخوری البته غیر از می می! برف شدیدی باریده بودولی اون روز هوا آفتابی بود برا همین به شما خیلی خوش گذشت و تونستی از نزدیک برفارو ببینی و ذوق کنی. اینا عکس های اون روزه: و اینجا در پی برداشتن برف که ما اجازه ندادیم بیشتر بمونی چون شلوغ کاریات د...
2 دی 1392

بعد از 40 روز

سلام به همه دوستان و دختر گلم که شرمندتون شدم و خیلی دیر اومدم. عزیز دلم دخترم عاشقتم ملوسکم، عاشق بغل کردنت وقتی تو آغوشمی بهترین حس رو دارم آرامش خاصی دارم که هیچ وقت هیچوقت دیگه ای اون آرامش رو ندارم به خصوص وقتی خودتم منو میچسبی خوب جوجوی مامان اول از همه بگم برات که چرا انقد دیر آپ شدم، سخت مشغول بافتن لباس های زمستونی برای دخمل نانازم بودم. اینم بگم چرا انقد طول کشید چون من هیچ چیز از بافتنی نمیدونستم حتی گره ساده رو!!! و برای اینکه تجربه اولم بود طول کشید و البته خیلی هم خونه پیدا نبودم تا زودتر از این تموم  کنم. اینم از عکس های بافتنی(مبارک گل دخترم باشه ): تو این ماه دختر عمه ات به دنیا اومد که اسمش...
10 آذر 1392

16 ماه با فرشته کوچولو

سلام به همه دوستای گلم و آنیل کوچولوی عزیزم. دخملم، خوشگل مامان 16 ماهگیت مبارک عزیز دلم.  11 و 12 مین دندونای کناری از بالا هم در اومدن.  آنیل جون تو این ماه زیاد نتونستم ازت عکس بگیرم ولی کلی چیزای جدید و کارای جدید یاد گرفتی که برات مینویسم: اوایل ماه بود که پدر و دختر با همدیگه یه جور خاصی حرف میزدین اگه از بابایی چیزی میخواستی باید بهش یه بوس جانانه میدادی بعد بابایی بلند میشد و کاری که میخواستی رو برات انجام میداد، طوری که شرطی شده بودی و بابایی میگفت اول، تو مستقیم میومدی و صورتتو میگرفتی طرف بابایی و بابایی بوس میکرد و پا میشد. بعد چند بار تا یه کارت میفتاد خودت میگفتی ابل (همون اول) بعد بوس بعد کار هه هه هه ...
2 آبان 1392

بدون عنوان

                                  کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم روز کودک مبارک کوچولوی نازنینم  شکست شیشه… باز شد پنجره…! چقدر تند دوید کودکی های بازیگوش من     دوست جونی های وبلاگی روزتون مبارک       ...
16 مهر 1392

شیطنت های آنیل

عزیزدل مامان این دفعه اومدم از بازیهات و شیطونیات بنویسم شیرین زبونم عروسکم یکی از عروسکاتو و یکی از بلوزاتو میاری و بهم میگی بپوشون میوشونم با چه ذوقی میری و میذاری تو کریرت یا مثلا غذا میدی بهش با دهنت هم ادای غذا خوردن عروسک رو در میاری  یه جایی پشت مبلا محل بازیت هست اون روز دیدم داری خاله بازی میکنی قربونت برم ضعف کردم برات: حالا بگم از شیطونیات دستاتو ماژیکی کرده بودی و البته کل پاهاتو حالا بیا و ماژیک رو از دستت بگیریم یه قیامتی به پا میکنی که بیا و ببین: یا اینکه عاشق وسایل آرایشی هستی و اینو که به هیچ عنوان نمیشه ازت گرفت اون روز دیدم برداشتی و صورتتو آرایش کردی : خوب بگم از پیشرفت نقاشیت که حرف ندا...
7 مهر 1392

شهریور 92 و 15 ماهگی آنیل

سلام جوجوی مامان خوشگل خانوم تو این ماه خیلی تغییر کردی و رفتارت متفاوت شده میگفتن 12 ماهگی تا 18 ماهگی  سن تغییره تا آدم با چشم خودش نبینه که باور نمیکنه! حالا بعد 18 ماهگی چه شود!!! یه کم لجباز شدی منم از تو لجباز تر ولی دیگه نمیخوام باهات لج کنم چون اینطوری بدتر میشی باید خودمو کنترل کنم مجبورم دیگه چه میشه کرد خوب از اوایل ماه بگم برات:  5 شهریور یعنی سه شنبه خاله الی و من و آنیل کوچولو رفتیم تهران خونه فوامیل (بابایی نیومد و من خیلی دلتنگ بودم، شما هم منو خیلی اذیت کردی ) چهارشنبه خونه عمو جبار بودیم با ترانه جون کلی بازی کردی. ترانه سرسره کوچولو داشت سر سرسره دعوایی بودا اینم یه عکس از ترانه و آنیل کوچولو: 5...
27 شهريور 1392

آنیل در 14 ماهگی

دختر عزیزم یکی یه دونه مامان، شدی یه سال 2 ماهه زمان خیلی زود میگذره گذر زمان رو حس نمیکنم چشم بر هم میذارم میبینم بزرگتر شدی خانوم تر و عاقل تر. این دفعه با یه عالمه عکس اومدم. اول عکس های تیر ماه رو بذارم برات: آنیل شکمو: آنیل در شهر خورشید: و پسر عموی خوشگلم آریان: اوایل ماه بود که اولین جمله تو گفتی بابا گ به فارسی یعنی بابا بیا و اواخر ماه هم دومی جمله ای که گفتی دایی جیدی = دایی گدی به فارسی یعنی دایی رفت . آنیل هاپو چی میگه هاپ پیشی میگه میو بع بعی میگه بع گاوه میگه ما کلید: کی اسب: ا اسب چی کار میکنه: پیتکی پیتکی توپ: توپ جاروبرقی: جا ب...
9 شهريور 1392

13 ماهگی

سلام عزیز دل مامان ببخشید خانومم که انقد دیر برات پست گذاشتم آخه کارای خونه جدید تمومی نداره و البته شیطونی های شما و نداشتن نت! دوستای گلم خیلی دوس دارم بهتون سر بزنم و نی نی های خوشگلتون رو ببینم اما فعلا نت نداریم ولی سعی میکنم زودی بیام پیشتون دلم براتون یه ذره شده. 14 تیر عروسی دایی بهروز بود و آنیل خانوم کلی ذوق داشتی و کلی شیطونی کردی. کم میخوابیدی اصلا غذا نمیخوردی، پیر منو در آوردی نه گذاشتی دل سیر برقصم نه کمک کنم! اما خودت دوس بری وسط نانای کنی قربونت برم، بعد عروسی هم یاد گرفته بودی دستاتو ببری بالا و برقصی بامزه مامان. خونه جدیدمونو خیلی دوس دارم شما هم تا بیای عادت کنی طول کشید. دلتنگی امون نمیداد. تو...
2 مرداد 1392