آنیلآنیل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

آنیل دختر خرداد

18 ماهگی و یلدای 92

1392/10/2 18:00
نویسنده : مامان سولماز
665 بازدید
اشتراک گذاری

     18ماهگیت مبارک دخمل عزیزتر از جونم

جون دلم شدی 18 ماهه و پر از عشق پر از شادی پر از حس یاد گرفتن و پر از سوال؟؟؟؟؟؟

مامانی فدای نگاهت فدای خندهات فدای قهقه زدنت فدای حتی بشگون گرفتنات زدنت...

روز 5 شنبه 28 آذر با بابایی بردیم بهداشت تا واکسنت رو بزنن اما موند برای چهارشنبه چکابت کردن رشدت از 1 سالگی به اینور کم شده این دفعه بک نبود اما در کل راضی نیستم هیچی نمیخوری البته غیر از می می!

برف شدیدی باریده بودولی اون روز هوا آفتابی بود برا همین به شما خیلی خوش گذشت و تونستی از نزدیک برفارو ببینی و ذوق کنی. اینا عکس های اون روزه:

و اینجا در پی برداشتن برف که ما اجازه ندادیم بیشتر بمونی چون شلوغ کاریات داشت شروع میشد:

این همه مواظبت بودیم اما بازم سرما خوردی و تب شدیدی گرفتی خداروشکر زود خوب شدی وگرنه واکسنت بازم میموند برای بعد.

مامان فدات بشه از شیرین کاریات هر چی بگم کم گفتم خیلی تنبل شدم دیر به دیر آپ میشم و دیگه کارهای قشنگتم تو کاغذ نمینویسم تا فرصت شد تو وبلاگت ثبت کنم چرا انقده تنبل شدم آخهمتفکرگریه

میگم آنیل اسمت چیه دیگه کامل میگی آنیل

فامیلیت چیه به به دی

تازگی ها بسیار من و بابایی رو میزنی حتی با بابایی دعوا هم میکنین البته اقتضای سنت هست انقد لجبازی ولی نه تا این حد!!!

کتا خون من عاشقتم ببین میری تو بحر کتاب:

از شلوار پوشیدنت بگم شده 4 تا رو هم میشپوشی از اول در میاری دوباره میشپوشی ماهر شدی ولی جوراب و کفشت رو کامل بلد نیستی و حرص میخوری نمیدونم چرا بلوز و اصلا امتحان نمینی ،کلاه رو هم بلدی میخوایم بریم بیرون میری کلاهت رو میزاری سرتقلب

 ازنقاشی کردنت بگم خونواده بابایی رو یه جا میکشی خوانواده مامان رو هم جدا، عمه عمو مامان بزرگ یه جا، نانا و دایی و مامان بزرگ یه جا!

به لب میگی دو دا همون دوداخ.

اگه خوابت بیاد خودت میای ومیگی پیش پیش یعنی خوابم میاد.

13 و 14 امین دنوناتم در اومدن به سلامتی.

لالایی های شبکه پویارو دیگه دوس نداری خیلی برات تکراری شدن.

از اینکه با دستت تو گوشی میری این ور اونور ذوق میکنی جالبه که جدیدا با پات و البته با دماغت و صورتت هم اینکارو میکنی !!!

پیر منو درآوردی با بازی پو برا همین دیگه از گوشیم پاکش کردم همش میگی ماما پو پو منمابرو

14 آذر تولد خاله الی بود رفتیم و سورپرازش کردیم دلم میخواست کلی ازت عکس بگیرم بخاطرت دو جور فشفشه گرفتم اما تو به جای اینکه خوشت بیاد ترسیدی و بی حوصله بودی برای همین نشد عکس بگیرم:

و اما یلدای 92، خیلی خوب بود تا ساعت 9 مهمونی داشتیم عموها و مامان و بابابزرگت رو دعوت کردیم و دور هم بودیم خوش گذشت و مجلس گرم کن بودی، با عمو چنگیز و دنیز جون کلی خندیدین.

بعد از 9 رفتیم خونه مامانی من و تا ساعت 2 شب دور هم بودیم البته عمو حسین دعوت کرده دور هم باشیم (عموی مامان سولماز )

که شب تب کردی تا صب نخوابیدیم شب بدی بود چون یک لحظه چش رو هم نذاشتیم و دایی ها و مامانم رو اسیر کردیم!

اینم از عکس یلدا و هندونه امسال ما:

لباست هم کار خودمه و اما آتلیه بابا:

دلم برای کودکیم تنگ شده....
برای روزهایی که باور ساده ای داشتم
همه آدم ها را دوست داشتم...
مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم
مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود...
دلم می خواست "ممُل" را پیدا کنم
از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم
تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود
دلم برای خدا تنگ شده ...
خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم...
دلم برای کودکیم تنگ شده ...

شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت...

 

 پاییز92 هم تموم شد با همه خوبیهاش :

کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز . خاموش و ملال انگیز بودم...

برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد...

آسمان سینه ام پر درد می شد

اشکهایم همچو باران

دامنم را رنگ می زد

وه... چه زیبا بود.. اگر پاییز بودم...

                                                  فروغ  فرخزاد                   


 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان اهورا
2 دی 92 18:25
دختر کوچولو ناز بزرگ شدیا.لباسش خیلی قشنگ شده سولماز جون.واقعا چرا اینقدر تنبل شدی؟؟؟؟ببوس گل دخترو از طرف من
مامان سولماز
پاسخ
همینو بگو!!! مرسی تو هم اهورا جونو ببوس
مامان اهورا(شهرزاد)
3 دی 92 10:06
عجب برفي اومده سولماز .سررررررررررردم شد
مامان سولماز
پاسخ
آره واقعا خیلی سرده
مامانی هیما
3 دی 92 12:46
قربونش بشم چه بافت خوشگلی پوشیدی عزیزم
مامان سولماز
پاسخ
ممنون عزیزم
یاسمن ( مامان فرشته ها )
4 دی 92 19:31
جیگر اون لباس هندوانه ایت بشوم خوشمل خانوم سولماز جون انگار فقط قسمت هست ما شما را شب های یلدا بینیم پارسال هم شب یلدا عکستو گذاشتی و بهمون رمز دادی یادته؟
مامان سولماز
پاسخ
آره یادمه ولی اسفند ماه بود تولد زن داداشم بود
سمیرا مامان پرنیان
5 دی 92 0:21
واییییی خانومی رسیدن به خیر واقعا خسته نباشیچرا اینقدررررررر دیر به دیر چه هندونه کوشولوی خوشمزه ای دهنم آب افتاد
مامان سولماز
پاسخ
مرسی عزیزم تنبلی یعنی همین!!!
مامان آیسا
5 دی 92 4:10
سلام مامان آنیل جونم خوبی؟میگن دل به دل راه داره درسته.درست شب قبل از کامنتت من بعد مدتها اومدم وبلاگ و به یه سری از دوستان سرزدم.داشتم وبلاگتو میخوندم و تازه میخواستم نظر بذارم که آیسا یهو بیدارشد و با جیغ و داد منو ازاتاق صداکرد تا برم پیشش.دیگه نشد کامنت بذارم.اما بعد دیدم درست فرداش تو اومدی و برام کامنت گذاشتی.چهره آنیل خیلی دوست داشتنیه.مثل چهره خودت.مادر و دختر حسابی به هم میاین.عکساش خیلی قشنگه.لباسهاش هم خیلی خوب بافتی.آفرین که بار اولت اینقدر خوب شده.من که از این هنرها ندارم وهمیشه مامانم زحمتشو بجای من میکشه ولی دوست دارم خودم هم یه روزی برای دخترم چیزی ببافم.لااقل یه کلاه و شال گردن. امیدوارم آنیل جون تا حالا خوب خوب شده باشه و همیشه سلامت و سرحال باشه.انشالله تولد 18سالگیشو تو همین وبلاگ بنویسی.دوستون دارم. سلام عزیزم قربونت برم جالبه آره خوب واقعا دل به دل را داره نظر لطفتون هست
مامان آلما
8 دی 92 13:27
لباس هندونه ت خیلی قشنگه و بهت میاد عسیسم
مامان آلما
8 دی 92 14:13
*.¸.*´ ¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨) (¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`• _____****__________**** ___***____***____***__ *** __***________****_______*** _***__________**_________*** _***____من آپم____________*** _***______مشتاق نیم نگاهی_*** __***_______هرچند گذرا____*** ___***_________________*** ____***______________ *** ______***___________*** ________***_______*** __________***___*** ____________***** _____________*** ______________*(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨ ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*
مامان سولماز
پاسخ
با کمال میل عزیزم
الی مامان آنیل
8 دی 92 14:21
18 ماهگیت مبارک عزیزم لباس یلداییت خیلی نازه مبارکت باشه عزیزم
مامان سولماز
پاسخ
ممنون خانومی
مامان فرشته های آسمانی
8 دی 92 14:48
سلام وای ناراحت شدم که آنیل جون مریض شده امیدوارم دیگه تا حالا خوب خوب شده باشه عکسهای یلدا خیلی خوشکل شدن لباسآنیل جونم خیلی بامزه شده درست مثل خودش دستت درد نکنه اما این شعر آخری اشکم درامد خیلی زیبا بود کاش میشد برگشت به کودکی جای که هیچ غم و غصه ای نداشتیم
مامان سولماز
پاسخ
سلام الان حالش خوبه خوبه خداروشکر، نظر لطفته عزیزم واقعا گاهی اوقات آدم دلش برای کودکی تنگ میشه
مامان ياشار
9 دی 92 0:59
واي سولماز جون غش رفتم ديدمش عروسك خوشگلت رو. هزار ماشالا چه خانومي شده واسه خودش. ايشالا كه ديگه سرما نخورن هيچكدوم از بچه ها كه هم خودش عذاب ميكشن هم بزرگتر ها. چه بافتني هاي خوشگلي براش بافته بودي لباس يلداش هم خيلي خوشگل شده. آفرين به تو و اين همه استعداد. تولد خاله الي هم مبارك باشه. آنيل خوشگلم رو يه عالمه ببوس تا تلافي اين غيبتهام در بياد.
مامان سولماز
پاسخ
به به سلام نسترن جون خوبی؟ چه عجب یادی از ما کردی گفتم دیگه فراموش شدیم!!! ممنون که سر زدی لطف داری عزیزم مرسی
بهاره مامان ونداد
9 دی 92 16:07
وای انیل جون ماشالله خاله چقدر بزرگ شدی تولد خاله جونت هم مبارک باشه این لباس سبز هم خیلی خوشکله به انیل جون میاد
مامان سولماز
پاسخ
سلام مرسی عزیزم
شقایق(مامان ارشان)
10 دی 92 17:32
ای جاااااااااااااااااانم سلام خاله انقدر مامان تنبل دیر ب دیر پستمیاره بزرگ شدنت ب چشمم معلومه. ماشالا ماشالا خانوم شدی. خیلی عکس لباس هندونه ایت رودوست دارم. بوووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان سولماز
پاسخ
سلام آره واقعا راس میگی شقایق جون ممنون
عاطفه مامان الای
11 دی 92 21:19
سولماز جونم چه پیراهن قشنگی کی بافته خیلی عالیه شکل هندونه عزیزم تو برام پی ام دادی که برای تولد همسرم ؟ تو هم تولدت 9 دی هست ؟ آره یا نه؟ چون دونفر هست که اسمبچه اش آنیله آدرس هم نذاشته منم نفهمیدم کدومتون هستین! بوس واسه آنیل جانم
مامان سولماز
پاسخ
آره عزیزم ممنون