بعد از 40 روز
بعد از 40 روز سلام به همه دوستان و دختر گلم که شرمندتون شدم و خیلی دیر اومدم.
عزیز دلم دخترم عاشقتم ملوسکم، عاشق بغل کردنت
وقتی تو آغوشمی بهترین حس رو دارم آرامش خاصی دارم که هیچ وقت هیچوقت دیگه ای اون آرامش رو ندارم به خصوص وقتی خودتم منو میچسبی
خوب جوجوی مامان اول از همه بگم برات که چرا انقد دیر آپ شدم، سخت مشغول بافتن لباس های زمستونی برای دخمل نانازم بودم. اینم بگم چرا انقد طول کشید چون من هیچ چیز از بافتنی نمیدونستم حتی گره ساده رو!!! و برای اینکه تجربه اولم بود طول کشید و البته خیلی هم خونه پیدا نبودم تا زودتر از این تموم کنم. اینم از عکس های بافتنی(مبارک گل دخترم باشه ):
تو این ماه دختر عمه ات به دنیا اومد که اسمش لاوین هست و تو بهش میگی ابین!!!
دست برداره این عروسکت هم نیستی دیگه مجبور شدم براش اسم بزارم و از اونجایی که کارتون هادی و هدی رو دوس داشتم اسمشو گذاشتم هدی، تا یک عروسک پسر هم باشه اسمشو بزاریم هادی
. البته جناب عالی بهش میگی ادی:(انقد دوسش داری کفشاتم پاش کردی)
و این یکی عروسکت هم آلما جون هست که زیاد دوسش نداری:
این چیزایی که مینویسم واسه اوایل ماهه:
آنیل ماهی چیکار میکنه دهنتو باز و بسته میکنی.
هر چیو بخوای باز کنم میگی باز.
ماه: ماه
آنیل خرگوش شو انگشتاتو میبری بالا سرت.
پرواز کن دستاتو باز میکی و میدویی.
اسمت چیه : اوایل میگفتی آدیل الان میگی آنی
عشق مامان کیه: میگی آنی ، نفس مامان :آنی.
صدای باد: هو هو (فوت میکنی)
باد با خودش چی میاره : ابر
قطار : چی چی(همون هوهو چی چی )
تمامی اعضای صورتتو هم به فارسی بگیم هم به ترکی نشون میدی.
اولین برف عمرت رو چند روز پیش دیدی و از دیدن برف چقد ذوق داشتی عزیزم گویا دایی کیومرث و بابایی هر کاری کردن دست به برف نزدی!!
بارون هم بیاد بایون بایون میگی یعنی از پنجره بگیرمت بیرونو نگاه کنی.
عمو:عمو
عمه:عمه
مامان بزرگ: ما
بابابزرگ: با
یه چیزی رو بخوام بگردم میگم انیل فلان چیز کو میدویی دراز میکشی زیر میز و نگاه میکنی یا میری تو آشپزخونه زیر کابینت رو میگردی.
وای چقد شیطون شدی و میری روی میز وایمیسی یا روی لگن و غش غش میخندی یعنی بلند شدم!!!
از رو مبل ها میپری این ور اون ور و من همیشه نگران!!!
اینم عکس اولین مسواک و خمیر دندونت:
توی قاشق رو نگاه میکنی و میگی آینه یا میز غذاخوری روی پایه هاش که فلزی کار شده و قدت میرسه نگاه میکنی میگی آینه
تاب تاب عباسی خدا آنیل و نندازی اگرم بندازی بغل زودی میگی مامان بندازی.
اینم عکس های آتلیه باربد خوشگلم (پسر عمه مامان):
اینم یه کادوی خوشگل از طرف عمه منیژه ام مامانی باربد جون دست گلت درد نکنه عمه جونم:
خلاصه آنیلم خیلی جیگری قربونت برم الهی.
اینجا شال منو سر کردی و میگی مامان مامان :
عزيزم كلي دلم واستون تنگ شده بود. چه لباساي قشنگي بافتي سولماز جون. اونجا الان ديگه حسابي هوا سرده نه ؟برف هم كه اومده . مواظب خودتو باشيد. حسابي شيرين شده اين دخملي واسه خودش. خدا برات حفظش كنه عزيزم ببوسش 
اگه بلد بودی چه می کردی؟!
ایشالله لباس عروسی دختر گلت رو بدوزی.
این زیر میز گشتن انقدر بعدها به دردت می خوره. من هنوز هم هر چی میوفته زیر کابینت دخترم رو صدا میزنم!!!!
