روزهای بهاری
سلام به یکی یدونه مامان. خوبی عشقم؟
بعد مدتها اومدم برات بنویسم از خانوم شدنت از بازیگوشیات و از تغییرات 3 سالگی و بزرگ شدنت، از شیرین زبونی ها و دلبریات...
آخه شیطون بلا هر وقت بهت میگم شیطون بلا میگی تو شیطون بلایی مامان سولماز. اصلا هر چی میگم میگی تویی مامان، مثل اینکه میگم عشقمی میگی تو عشقمی
عاشق اینم که به من میگی مامان سولماز و به بابا میگی بابا بهزاد.
الان که دارم مینویسم دوران بهبودی آبله مرغان رو داری سپری میکنی عزیز دل مامان باز خوبه سطحی بود و همون اول بردمت دکتر و با دادن دارو زیاد اذیت نشدی ولی دو سه شب اومدم تو اتاقت و با هم خوابیدیم چون تا صب تب میکردی و بی حال بودی ولی روزا سر کیف بودی و مشکلی نبود الانم منتظریم جوش های آبله مرغان از رو صورت و بدنت بره تا تموم شه . این بیماری باعث شد بی اشتها بشی
تو این روزای بهای که خیلی هوا خوب و عالیه و تو هم عاشق طبیعت هستی دور تا دور شهرمونو گشتیم و خیلی خوش گذشت
از اونجایی که تو عکس اصلا همکاری نمیکنی متاسفانه همیشه منتظرم خودت بگی مامان عکس بگیر و یه ژست خنده میگیری و منم در خدمتت برای عکس گرفتن ولی به ندرت این اتفاق میفته
به سبیلای بابا میگی بابا این چمن هارو بزن
اون روز با خاله رفتیم و آلوورا خریدیم به خاط تیغ هاش میگفتی مامان تمساح خریدی میخوای چیکار
عزیز دلم وقتی آبله مرغون گرفتی میگفتی مامان حیوون ها بهم حمله کردن
دیگه تازگی ها فقط این سوالو میپرسی کلافمون کردی هر چی میبینی میگی این چیه اینو از کجا خریدی ؟
وااااااااااااااای حالا دیگه علاوه بر بازی با گوشی میری بازی دانلود میکنی و نصب میکنی و بازی میکنی خیلی جالبه هیچ کس باور نمیکنه ولی واقعا این کارو نه یکبار بلکه دو سه بار انجام دادی
اینجا رفتی برای خودت تیپ زدی لباسارو چند تا چند تا پوشیدی و آرایش کردی به چه مصیبتی ازت عکس گرفتن نمیذاشتی که!!!
طبیعت زیبای نرمین
ببین چقد تو عکسا بی حالی قربونت برم
اینا هم عکس های سلفی و هنر نماییات هستش