پایان 4 ماهگی

آنیل عزیزم امروز روز جالبی نبود. از یه طرف چند وقتیه  که مریض شدی. شب چهارشنبه پیش خوابیده بودیم تو هم که گل من همیشه خوب میخوابی ماشالا، ساعت 3 اینا بود یهو یه جیغ بلند کشیدی انگار کابوس دیدی زهر ترک شدم پشبند تو منمجیغ کشیدم از ترسم بغلت کردم همینطوری داشتم خود به خود اشک میریختم آخه تا حالا اینجوری نشده بودی تا صب دست و پام داشت میلرزید. بابایی بهم گفت چه خبرته ! آنیل جیغ میزنه تو چرا جیغ میکشی الان همسایه ها میریزن!!!!!!!!

فرداش بردمت دکتر گفت گوشت عفونت کرده خلاصه بعد دو روز دارو خوردن یکم بهتر شدی و مث قبلا شاد و شنگول شدی عزیز دلم. از دکتر که برمیگشتیم خدا به دور یه اتفاق خیلی بد افتاد به بابایی گفتم آنیل رو بده من برمیدارم. تو بلد نیستی برداری خواستم کلاس بذارم! یه 20 قدم بعد با کله خوردم زمین یعنی فقط تورو گرفتم که چیزیت نشه رو هوا موندی رو دوتا پهام افتادم آرنج دستام وحشتناک بود به غلط کردم افتادم بابایی هم اولش ناراحت شد بعدش کلی غر زد که به تو میگم بده من ورش دارم همین میشه دیگه!

خلاصه این ماه هم گذشت و داری واسه خودت خانومی میشی، دوسسسسسسسست دارم  جیگرم. ماساژ دادنتو از وسطای همین ماه شروع کردم با روغن زیتون ماساژت میدم دوس داری پشتتو که ماساژمیدم خودتو تا میکنی از فضولی و برمیگردی، قربونت برم الهی. لباتو غنچه میکنی جدیدا ولی نتونستم شکار کنم و عکس بگیرم تا میام بگیرم دوربین و میبینی و لباتم درست میکنی شیطون بلا. موهاتم که همچنان در حال ریزش هست. بخاری وس داری تا میبینی شروع میکنی به غان وغون کردن

حتی خونه مامانینا هم با بخاریشون حرف میزنی خیلی فضولتر شدی همه جارو وارسی میکنی، اردک فضول من. پروانه های لحافتم دوس داری و میخوای بگیریشون... خلاصه هر روزت به یه شکلی میگذره و بزرگ وبزرگتر میشی امروزم بیردم برای واکسن 4 ماهگی، شدی 8 کیلو 64 سانت و دور سر 5/41 

(هزار ماشالا) شیر خوردنت یک هفته ای میشه که کمتر شده. تا حالا که تب نداشتی خدارو شکر اونجا هم واکسن زدنی یه کم جیغ  زدی تا بغلت کردم آروم شدی آروم جونم.

امروزم بالاخره بابایی دفاع کرد تموم شد راحت شدیم با نمره 5/19.

فدای تو بشم آنیلم عاشششششششششقتیم.بوووووووووووووووووووووووووووووس

اینم عکس ٤ ماهگیت: