آنیلآنیل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

آنیل دختر خرداد

بدون عنوان

                                  کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم روز کودک مبارک کوچولوی نازنینم  شکست شیشه… باز شد پنجره…! چقدر تند دوید کودکی های بازیگوش من     دوست جونی های وبلاگی روزتون مبارک       ...
16 مهر 1392

شیطنت های آنیل

عزیزدل مامان این دفعه اومدم از بازیهات و شیطونیات بنویسم شیرین زبونم عروسکم یکی از عروسکاتو و یکی از بلوزاتو میاری و بهم میگی بپوشون میوشونم با چه ذوقی میری و میذاری تو کریرت یا مثلا غذا میدی بهش با دهنت هم ادای غذا خوردن عروسک رو در میاری  یه جایی پشت مبلا محل بازیت هست اون روز دیدم داری خاله بازی میکنی قربونت برم ضعف کردم برات: حالا بگم از شیطونیات دستاتو ماژیکی کرده بودی و البته کل پاهاتو حالا بیا و ماژیک رو از دستت بگیریم یه قیامتی به پا میکنی که بیا و ببین: یا اینکه عاشق وسایل آرایشی هستی و اینو که به هیچ عنوان نمیشه ازت گرفت اون روز دیدم برداشتی و صورتتو آرایش کردی : خوب بگم از پیشرفت نقاشیت که حرف ندا...
7 مهر 1392

شهریور 92 و 15 ماهگی آنیل

سلام جوجوی مامان خوشگل خانوم تو این ماه خیلی تغییر کردی و رفتارت متفاوت شده میگفتن 12 ماهگی تا 18 ماهگی  سن تغییره تا آدم با چشم خودش نبینه که باور نمیکنه! حالا بعد 18 ماهگی چه شود!!! یه کم لجباز شدی منم از تو لجباز تر ولی دیگه نمیخوام باهات لج کنم چون اینطوری بدتر میشی باید خودمو کنترل کنم مجبورم دیگه چه میشه کرد خوب از اوایل ماه بگم برات:  5 شهریور یعنی سه شنبه خاله الی و من و آنیل کوچولو رفتیم تهران خونه فوامیل (بابایی نیومد و من خیلی دلتنگ بودم، شما هم منو خیلی اذیت کردی ) چهارشنبه خونه عمو جبار بودیم با ترانه جون کلی بازی کردی. ترانه سرسره کوچولو داشت سر سرسره دعوایی بودا اینم یه عکس از ترانه و آنیل کوچولو: 5...
27 شهريور 1392

آنیل در 14 ماهگی

دختر عزیزم یکی یه دونه مامان، شدی یه سال 2 ماهه زمان خیلی زود میگذره گذر زمان رو حس نمیکنم چشم بر هم میذارم میبینم بزرگتر شدی خانوم تر و عاقل تر. این دفعه با یه عالمه عکس اومدم. اول عکس های تیر ماه رو بذارم برات: آنیل شکمو: آنیل در شهر خورشید: و پسر عموی خوشگلم آریان: اوایل ماه بود که اولین جمله تو گفتی بابا گ به فارسی یعنی بابا بیا و اواخر ماه هم دومی جمله ای که گفتی دایی جیدی = دایی گدی به فارسی یعنی دایی رفت . آنیل هاپو چی میگه هاپ پیشی میگه میو بع بعی میگه بع گاوه میگه ما کلید: کی اسب: ا اسب چی کار میکنه: پیتکی پیتکی توپ: توپ جاروبرقی: جا ب...
9 شهريور 1392

13 ماهگی

سلام عزیز دل مامان ببخشید خانومم که انقد دیر برات پست گذاشتم آخه کارای خونه جدید تمومی نداره و البته شیطونی های شما و نداشتن نت! دوستای گلم خیلی دوس دارم بهتون سر بزنم و نی نی های خوشگلتون رو ببینم اما فعلا نت نداریم ولی سعی میکنم زودی بیام پیشتون دلم براتون یه ذره شده. 14 تیر عروسی دایی بهروز بود و آنیل خانوم کلی ذوق داشتی و کلی شیطونی کردی. کم میخوابیدی اصلا غذا نمیخوردی، پیر منو در آوردی نه گذاشتی دل سیر برقصم نه کمک کنم! اما خودت دوس بری وسط نانای کنی قربونت برم، بعد عروسی هم یاد گرفته بودی دستاتو ببری بالا و برقصی بامزه مامان. خونه جدیدمونو خیلی دوس دارم شما هم تا بیای عادت کنی طول کشید. دلتنگی امون نمیداد. تو...
2 مرداد 1392

جشن یکسالگی آنیل کوچولو

سلام عشق مامان بالاخره جمعه شد و برات جشن تولد گرفتیم، از اونجایی که اولین ابراز علاقت تو 3،4 ماهگیت به پروانه های لحاف و تشکت بودن دوس داشتم تم تولدت پروانه باشه. و روز جشن انقد ذوق زده بودی نمیدونستی کجارو نگاه کنی خیلی دیدنی بودی عزیزم.  و متن زیبا از طرف خاله الی برای آنیل جونم: آنیل خاله، قبل از تو دوس داشتن یه بچه برای من یک چیز خیلی معمولی بود و بچه ها رو به خاطر شیطنت هاشون دوست داشتم. اما همراه به دنیا اومدن تو یه عشق قشنگ هم تو قلب من به وجود اومد. یعنی الان دقیقا یکساله که با اومدنت زندگی من و خانوادم رو تغییر دادی و خیلی خیلی زیباترش کردی، و به خاطرش خدارو شکر میکنم. عزیز دلم تولد یکسالگیت مبارک چه ...
1 تير 1392