این روزهای آنیل
ما خانوادگی محرم رو رفته بودیم تبریز خونه دوستمونآرتان کوچولویینا. محرم اونجا خوب بود عزاداریهاشون قشنگ بود. و یه سری هم به کندوان زدیم که هوا به شدت سرد بود.
خونه هاش خیلی جالب بودن و تو کوهها هم آدما زندگی میکردن
آنیل بسته بندی شده
عشقم بین برگ های پاییزی
آنیل و مامان:
آنیل ودرسا خونه دایی بهروز در حال خوردن سیب زمینی یا به قول آنیل سیب زمزی(م با فتحه)
جیگر مامان عاشقتم
آنیل تو این روزها خیلی کارتون میبینه و من از این بابت ناراحتم تو این دو روز اخیر هم تب شدیدی داشت که خداروشکر بهتر شده.
آرامشت بهم آرامش میده دختر گلم مث ماه میمونی با عروسکات خیلی خوب بازی میکنی بهشون محبت میکنی .
علاقه زیادی داری به دوست دارم گفتن و هر روز چندین بار بهم میگی مامان دوست دارم منم که میمیرم برات
دوس داری خونه نامرتب باشه و لباسات یا اسباب بازیهات همیشه وسط خونه ست ولی اخیرا دارذم بهت نظم رو یاد میدم که خیلی خوب جواب داد . قربونت برم