22 ماهگی آنیلم
سلام یکی یدونه مامان.
خانومم، عشقم داری 2 ساله میشی من روز به روز عاشق تر.
22ماهگیت مبارک عزیزم
جان مادر، تصمیماتی گرفتم و با مشورت پزشک میخوام از آخر این ماه از شیر بگیرمت. اما از الان غصه ام گرفته و دل نگرانم که چطوری میخوای تحمل کنی آخه خیلی وابسته ای خیلی یعنی خییییییییییییلی ها
با بقیه بچه ها مقایسه میکنم میگم، امیدوارم که راحت باشه.
از پوشک میخواستم بگیرمت اما زیاد همکاری نکردی و منم اصراری نداشتم گرچه خیلی هم خوب میدونی خودتو زدی به اون راه
چند روز پیش رفتیم بازار جوجه های رنگی هم میفروختن تو هم عاشق جوجه مگه دل میکندی!! مجبور شدم برا خاطر تو هم که شده 2 تا دونه سبز و زرد خرم انقده دوسشون داری هر چی میخوری برا اونا هم میبری آخه نگه داشتنشون خیلی سخته:
این روزا هوا خیلی خوبه البته یه روز در میون ابری میشه ولی بازم میبرمت بیرون که جبران این همه خونه موندت باشه زمستون به خاطر هوای بد اردبیل مگه میشه جایی رفت اونم با بچه!!
خلاصه خوش به حالت هست و کلی ذوق میکنی از گشت و گذار و بازی با بچه ها و به خصوص سرسره بازی.
هنوزم عاشق کتاب خوندن هستی و امیدوارم همینطور پیش بره
تاب تاب عباسی رو کامل میخونی :
تاب تاب عباس اودا نندازی اگگگگگگگگگگرم بندازی اویل میگفتی انگرم بندازی ببل مامان بندازی
به دایی ها و عموهات دایی و عمو نمیگی اسماشونو صدا میکنی و میدونی کدوم بچه مال کدوم خانوادس تو خونه که با خودت حرف میزنی هر خانواده رو یه جا میگی.
رنگ هارو میخوام یادت بدم اما فقط زرد و آبی رو یاد گرفتی به همه رنگ های دیگه میگی آبی.
یک دو سه چاچار پنج رو این مدلی میگی.
هر کی از فامیل تو رو بیرون ببینه باورش نمیشه که تو همون آنیل همیشگی هستی نه اینکه توی خونه آرومی برعکس تو بیرون بسیار شلوغی و دوس داری همه جا بری و مستقل باشی اگه دلت بخواد یه خیابون رو به تنهایی بدون اینکه حتی یک لحظه نگاه کنی ببینی کسی پشت سرت میاد یا تنهایی واسه خودت میری این منو هم نگران میکنه هم از اینکه دل و جرات داری خوشحال!
خلاصه شیطونی شدی واسه خودت.
هم ترکی و هم فارسی جمله های کوتاه میگی اما فعلا کامل صحبت نمیکنی.
تو ماشینا عاشق کامیون هستی و میگی دامیون.
آنیل جونم فعلا حرف سین رو نمیتونی تلفظ کنی مثلا به من میگی اولماز(سولماز) و حرف د رو بیشتر به کار میبری.
لجبازیات کم شده و دیگه هیچ کس رو چنگ نمیدارزی از این بابت خیلی خوشحالم درسته باعثش هم وتقریبا خودم بودم یه دو ماهی بود برات کم گذاشتم و زیاد حواسم بهت نبود اما جبران میکنم و عااااااااااااشقتم نفسم.
آنیل از ذوق دیدن دریاچه :
آنیل در پی سرسره:
آنیل در حین بازی ماشین تصادفی با دختر عموش دنیز،(اگه آنیل رو پیدا کردین! کلاه زرد رنگه آنیله):
اینم دنیز جون :