آنیلآنیل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

آنیل دختر خرداد

بازی و گردش

سلام به دوستای عزیز و گلمون. خوب آنیل جون ما علاوه بر اینکه روز به روز شیطون تر میشه بیشتر هم بیرون و ددر دلش میخواد ما هم مجبوریم گوش به فرمانش باشیم. هفته پیش براش سه تا بازی گرفتیم آنیل هم انگشتی ها رو بیشتر دوس داشت ولی از نواختن هم بدش نیومده: جمعه هم 3 تایی رفتیم شورابیل ولی هوا خوب نبود زود برگشتیم: بازی جدیدی که با بابا جونش انجام میده قایم موشکه، بابایی یه روز بعد از ظهر میخواست بخوابه همینطوری پتو رو روش کشید تا آنیل بیاد و پتو رو از روش باز کنه. دیگه از اون روز به بعد آنیل نمیذاره بابا جونش حتی شب ها هم بخوابه و همش میره و لحاف و از روش باز میکنه و میخنده تا کلی با بابایی بازی نکن...
13 اسفند 1391

عاشقتم فرشته کوچولوی من

عروسکم عشقم، آرامش منی. این دفعه اومدم بگم که ممنون که هستی ممنون از وجودت ممنون از آرامشی که همیشه و همیشه بهم میدی. عشق من ممنونم برا اینکه گذاشتی من مادر شم و این حس زیبا رو تجربه کنم حسی که اصلا فکرشو نمیکردم انقدر قشنگ و زیبا باشه. خییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم فرشته من. وقتی که شبا وسط من وبابابی میخوابی و خوابت نمیاد میری بغل بابایی سرتو میذاری رو شکمش و تندی میای بغل من وو سرتو میذاری رو شکم من... و تندی میری بغل بابایی و.... خیلی خوردنی میشی. این کارو انقدر تکرار میکنی تا خوابت میبره البته اون موقع ما دلمون نمیاد خستت کنیم و فاصله رو کم میکنیم میچسبیم بهت تا خیالت راحت شه که هر دومون کنارتیم و هستیم عزیزم . یه باز...
1 اسفند 1391

8 ماهگی

عزیزم نفسم عمرم عشقم، چقد زود زمان گذشت لحظه ها زود میگذرن و خاطره های خوب با تو بودن برام میمونه عزیز دلم، شکلات مامان بوس کردنو یاد گرفتی هر وقت میخوای دلبری کنی یه بوس محکم با صدا به همه دست میدی. دیگه یه دستی از وسایل میگری و راه میری. گریه ت کمتر شده فدات بشم من. اگه دور دهنت کثیف باشه حتما باید پاکش کنی به هر جا که برسی پاک میکنی!!!!! عاشق بچه های 3،4 ساله هستی و باهاشون گرم میگیری. وقتی شونه میکنم تمرکز میکنی و کیف میکنی..  حرفای جدید یاد یاد گرفتی: به به به میگی به این ماه سه بار گفتی ماما اما بعدش میگی ما تلفونو تو گوشت میذارم دنبال آدم تو گوشی میگردی یعنی این صدا از کجا میاد! عاشق عروسک گنده ای:...
28 بهمن 1391

اولین پارک رفتن دخملم

سلام به دوستای عزیز. خوبید؟ خوشید؟ ممنون از نظرات خوبتون و از اینکه همیشه به یادمون هستین. امروز آنیل من برا اولین بار بیرون دلش خواست و با زبون بی زبونی اشاره میکرد به طرف پنجره که یعنی میخوام برم بیرون. منم اول پنجره رو باز کردم بلکه رضایت بده و کافی باشه ولی ول کن نبود همش خودشو هل میداد به طرف بیرون. از شانس هم کلی گنجشک روی درختا بود. دست جمعی میومدن رو زمین و دوباره برمیگشتن رو درخت.صحنه خیلی زیبایی بود آنیل هم به وجد اومده بود و کلی ذوق کرد. منم تصمیم گرفتم آمادش کنم و بریم بیرون رفتیم پارک سر کوچه و این شد اولین پارک رفتن آنیل قشنگم  و اولین تاب سواری:       عزیز دلم کم مونده بود خوابش ببره: ...
23 بهمن 1391

Happy First Tooth جشن دندونی

عزیز دلم از وقتی فهمیدم فرشته ها یه دندون خوشگل و ناز آوردن و گذاشتن رو لثه هات تصمیم گرفتم یه جشن دندونی برات بگیرم. خوب بالاخره 13 بهمن رسید و ما یه جشن دندونی حسابی برای آنیل جونم گرفتیم. حدود یه ماهی میشه که دارم برای جشن آماده میشم تقریبا ٦٠ ٧٠ تا دندون مقوایی درست کردم و ....طرح خرگوشی انتخاب کردم برای لباست و تزئینات. مهمونامون حدود ٥٠ نفر بودن بزن و برقص داشتیم خیلی خوب بود. اول از همه کارت دعوت مهمونا که با سلیقه من و با زحمت بابایی درست شده:  اینم کیک دندونی آنیلم: کلا جشن خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت . از چهره مهمونا هم معلوم بود که به اونا هم خوش گذشته خدارو شکر. از اونجایی که دختر گریه ا...
15 بهمن 1391

عکس های پست قبلی

خوب بالاخره دوربین درست شد و عکس هارو آماده کردم. این اولین عکس از دندونای خوشگلت: گفته بودم که عاشق قطره چکان قطره هاتی: اینم عکس کارت دعوت جشن دندونیته: صب ها که از خواب پا میشی اینطوری میری تو فکر: میری سراغ کشو ها تا دوربین رو دیدی دیگه باز نکردی فکرت رفت پیش دوربین: اینم موقعی که میری آشپزخونه: اینم از خواب های خوشگلم. فدات بشم که انقده ناناز میخوابی. جیگرتو بخورم:     ...
5 بهمن 1391

شیطونی های ماه هفتم

دختر قشنگم سلام. هفت ماهگیت رو هم به سلامتی تموم کردی وارد هشتمین ماه زندگیت شدی عزیزم خدارو هزار مرتبه شکر میکنم و آرزو دارم هم تورو هم تموم نی نی ها برای مامانی باباهاشون سالم و سلامت حفظ کنه. آنیلم بهت افتخار میکنم به خنده های شیرینت به چشای قشنگت و به خاطر بودنت.... عاشقانه دوست دارم عزیزم. از این حرف های مادرانه که بگذریم( البته هر چی بگم کم گفتم) حدود یه ماهی میشه که دیگه دور از من نمیتونی بمونی حتی بغل مامانی و خاله! و حتی گاهی اوقات بابایی. به گفته اونا حالت خیلی بد میشه وقتی من نیستم.! و یه چیز جالب اینکه توی 6 ماهو 20 روزگی تونستی به تنهایی بلند شی از مبل گرفتی و پا شدی، برای همین هاست که بهت افتخار میکنم و چنان لذتی م...
30 دی 1391

این روزهای دخترم

اول از همه کفشی رو که دایی کیومرث برات گرفته و قول داده بودم عکسشو برات بذارم:   چند روز پیش خاله و دختر خالمینا اومده بودن یه نی نی داره دو ماه از تو کوچیکتر(درسا جون) لباساتونم ست بود گفتیم عکس بگیریم ازتون جالب بود:  بله حالا یه عکس دیگه از آقا باربد که پسر عمه منیژه امه و سه ماه ازت کوچیکتره، با عجله گرفتم عکس جالبی نشد: و حالا از کارای آنیل کوچولو که این روزا چه کارا که نمیکنه!! بالیی شدی که نگو همش باید دنبالت باشم تا خرابکاری نکنی. بوف بوف میگی ب ب به میگی گریه کردنی بووو بوووو میکنی خیلی با نمک میشی طوری که بقیه میگن گریه ش بنداز ببینیم!!! شیر خوردنی دستتو میاری جلوی...
16 دی 1391

4دست و پا رفتن

سلام به دختر قشنگم خوبی خوشی؟ دیروز یعنی 5 شنبه 7 دی سالگرد پدر بزرگم بود و تمامی فک و فامیل اومده بودن. تو دلبری میکردی و به همه میخندیدی و  ناز میکردی. قربونت برم الهی همه نی نی ها هم دور هم جمع بودین خواستم عکس بگیرم اما وقت نشد. امروز تو 6 ماه و 10 روزگی تونستی به طور کامل 4 دست و پا بری یعنی حرکت دستات هم یاد گرفتی فدات شم عزیزم که انقده زرنگی. دست دایی کیومرث هم درد نکنه که هر جا بره تو رو فراموش نمیکنه و حتما برات یه چیز شیک و خوشگل میگیره. این دفعه هم از ترکیه برات یه کفش خیلی خوشگل گرفته برات عکسشو میذارم آخه شارژ دوربین تموم شده و شارژشو گم کردم عکسشم برات میذارم. ...
8 دی 1391