شیطنت های آنیل
عزیزدل مامان این دفعه اومدم از بازیهات و شیطونیات بنویسم شیرین زبونم عروسکم یکی از عروسکاتو و یکی از بلوزاتو میاری و بهم میگی بپوشون میوشونم با چه ذوقی میری و میذاری تو کریرت یا مثلا غذا میدی بهش با دهنت هم ادای غذا خوردن عروسک رو در میاری یه جایی پشت مبلا محل بازیت هست اون روز دیدم داری خاله بازی میکنی قربونت برم ضعف کردم برات: حالا بگم از شیطونیات دستاتو ماژیکی کرده بودی و البته کل پاهاتو حالا بیا و ماژیک رو از دستت بگیریم یه قیامتی به پا میکنی که بیا و ببین: یا اینکه عاشق وسایل آرایشی هستی و اینو که به هیچ عنوان نمیشه ازت گرفت اون روز دیدم برداشتی و صورتتو آرایش کردی : خوب بگم از پیشرفت نقاشیت که حرف ندا...
نویسنده :
مامان سولماز
10:28